سال ها پیش عاشق نبودم

مرد یاس و شقایق نبودم

کلبه ام را کسی در نمی زد

سهره ای از دل ام پر نمی زد

من که دیوانه ای مست بودم

کوچه در کوچه بن بست بودم

روح من بهت مبهوت ها بود

قلب من شهر تابوت ها بود

سال ها خالی از حرف بودم

چون زمستان بی برف بودم

مثل آیینه بی غل و غش بود

قلب من استوای عطش بود

هیچ کس دل نشان ام نمی داد

هیچ شعری تکان ام نمی داد

هیچ کس از غم من نمی کاست

یا مرا یک تبسم نمی خواست

آه یاران صمیمی نبودند

دوستان قدیمی نبودند

چشم هایی همه موشکاف آه  
                  
تیغ هایی برون از غلاف آه

دره هایی که بس ژرف بودند

کبک هایی که در برف بودند

قلب هایی پر از سنگ گور آه

چشم هایی پر از بوف کور آه

گریه در خلسه مردمک ها

خنده هایی پس صورتک ها

دست هایی که بس سرد بودند

دست هایی که نامرد بودند

کوچه در چهره باز من بود

عشق تنها در آواز من بود

قلب من کوهی از درد غم داشت

فلب من سوز احساس کم داشت

بس که از دیده ها رنگ بارید

بس که از آسمان سنگ بارید

بس که دل ها شکستند در عشق

شحنه ها راه بستند بر عشق

بس که آواز من در به در شد

بس که بس که دعا بی اثر شد

موسم تاب و تب آمد ای دل

جان ام آخر به لب آمد ای دل

با تو گفتم که آواز بس نیست؟

عشق تو ای دل آیا هوس نیست؟

آه آیا به خود راست گفتی؟

آن چه را عشق می خواست گفتی؟

یک دو دزیا جدا گشتی از خویش؟

مثل موجی رها گشتی از خویش؟

اینک اینک که بودن گناه است

عشق هم مثل من بی پناه است

دوستان در حصار گمان اند

محرمان نیز نامحرمان اند

عشق را باید ای خسته بس کرد

باید آواز را در قفس کرد

باید آهسته عاری شد از خویش

مثل سایه فراری شد از خویش

باید از زندگی بال و پر بست

باید از خویش بار سفر بست

باید آن سوی تردید گم شد

رفت و در شب چو خورشید گم شد

روزها از پی هم گذشتند

سال ها گنگ و مبهم گذشتند

درد تکیه بر این بی رمق زد

باد تقویم ها را ورق زد

یک شب از آسمان نور می ریخت

گل بر ان شام دیجور می ریخت

باد بر چهره ام یال می زد

اشک در چشم من بال می زد

کوه مثل پری بود در باد

غار پیچیده در شور و فریاد

در دل کوه باغ گلی بود

بین غار و دل من پلی بود

آن شب آن شب صداقت محک خورد

دل تپید و تپید و ترک خورد

اسبی از اسمان ها فرو شد

ناگهان قلب من زیر و رو شد

ماندم از خویش و خاموش رفتم

لحظه ای بود و از هوش رفتم

تا به خود آمدم نور و گل بود

اسب زیبایی آن سوی پل بود

دیدم انگار لبریز حرف ام

خواب مردی از اصحاب کهف ام

دیدم انگار آرام و ساده

یک نفر روی پل ایستاده

یک نفر با غروری غزل وار

قامتی راست مثل سپیدار

در تب باد اسبی به دنبال

اسبی اسبی همه یال و کوپال

یک نفر با ردایی که بر دوش

یک نفر با نگاهی که گل پوش

یک نفر قلب بی کینه در دست

یک نفر عشق و آینه در دست

یک نفر خالی از بغض و دشنه

یک نفر چون گل سرخ تشنه

یک نفر مثل من تیشه بر دوش

سنگ پیکر ولی شیشه تن پوش

یک نفر از تبار حقایق

یک نفر با دلی از شقایق

یک دل عاشق آزاد از رنگ

یک دل افسانه شیشه و سنگ

یک دل از ناله و غصه رسته

یک دل از خون و گل نطفه بسته

یک دل شوکران ها چشیده

خویشتن را به آتش کشیده

یک دل از نرگس و یاس و شب بو

یک دل از آسمان و پرستو

یک دل آواز عشق سیاوش

یک دل آمیزه آب و آتش

این دل آلاله ای شعله ور بود

این دل از آنِ آن یک نفر بود

بعد از آن آشنایم نشد دل

دیگر آن دل برایم نشد دل

آمد و در من آواز سر داد

مرگ احساس ها را خبر داد

آمد و با دل ام گفت: فریاد!

خانه آباد ای رفته بر باد!

آمد و با دل ام گفت: آرش!

آه، فرهاد، یوسف، سیاوش!

آمد و با دل ام گفت: انسان!

گفت: تورات، انجیل، قرآن!

آمد و با دل ام گفت: گندم!

گفت: شبنم، خدا، عشق، مردم!

آمد و با دل ام گفت: پرواز!

آه با کاکلی ها هم آواز!

آمد و با دل ام گفت: خوبی!

قصه کودکی، اسب چوبی!

آمد و با دل ام گفت: پاکی!

غنچه در غنچه است سینه چاکی!

باش تا عشق را دم بگیریم

بوی باران و شبنم بگیریم

تا برای هم از گل بگوییم

از غروب سواحل بگوییم

تا برای هم آواز باشیم

غرق یک لحظه پرواز باشیم

پل بدان سوی الهام ببندیم

کعبه در کعبه احرام بندیم

باش تا فرصت از غم بگیریم

جرأت از این حجم بگیریم

حرف تصویر بی تاب تلخ است

قصه مرگ سهراب تلخ است

دیده ها خشک دل ها کویرند

قهرها آشتی ناپذیرند

پس بیا محرم زخم ها باش

آخرین ناجی دخمه ها باش

آتش گریه را مشتعل کن

یک غزل، یک غزل درد دل کن

شب گذشت، سحر سر زد آرام

صبح از پشت کوه آمد آرام

ما بدان سوی خود بازگشتیم

عازم شهر آواز گشتیم

روز و شب ره سپردیم با هم

لحظه ها را شمردیم با هم

جاده ها را در آواز گشتیم

از دل دشت و دریا گذشتیم

کم کم آن شهر پیدا شد از دور

موج هایش هویدا شد از دور

موج هایی که ناگفته بودند

در مه صبحدم خفته بودند

موج هایی هراس آفریده

بال هایی کبوتر ندیده

بال هایی چو شبدیز رفته

تا دل ابرها، تیز رفته

جاده هایی که بس کوچه بودند

کوچه هایی که پس کوچه بودند

کوچه هایی همه مثل کوفه

تنگ، بی رهگذر، بی شکوفه

خانه هایی قلندر ندیده

قصرهایی ستمگر ندیده

خانه هایی و درهای کهنه

خانه ها نه، کپرهای کهنه

آن سوی شهر رنگی دگر بود

شهر، شهر زنگی دگر بود

کوچه ها مثل کوفه نبودند

ساکت و بی شکوفه نبودند

کوچه هایی که با طاق نصرت

خانه هایی که بی حرف غربت

خانه هایی که بی حرف کوفه

خانه هایی که غرق شکوفه

قلب هایی که بس ساده بودند

مردهایی که افتاده بودند

قلب هایی مکدر ولی نرم

خانه هایی محقر ولی گرم

قلب هایی که چون تیشه بودند

خانه هایی که از شیشه بودند

آه، مشکوی عشق و رهایی

قصر خورشیدهای طلایی

شهر اما سراسر سیه کار

شهر ولگرد شهر تبه کار

گویی از جان تهی گشته جسمی ست

گویی آن جا اسیر طلسمی ست

کوچه در کوچه در شهر گشتیم

خانه در خانه از خود گذشتیم

او به آن شهر دلمرده جان داد

او به آن حس رنگین کمان داد

عشق را از خود آزادتر کرد

شهر را از من آبادتر کرد

او به من آسمان را نشان داد

او دل سنگی ام را تکان داد

روح عذرایی وامق ام کرد

سخت سوزاندم و عاشق ام کرد

آن که خورشید بر شانه اش بود

آن که مهتاب دیوانه اش بود

آن که سوزاند بال و پرم را

داد بر باد خاکسترم را

روح معصوم هابیل ها بود

آشیان حواصیل ها بود

من هم این جا فقط قصه گویم

قصه گوی هزار آرزویم

من هم افسانه خوان و دگر هیچ

پیرمردی جوان و دگر هیچ

شاعر دردهای شمایم

عاشق یک دو رکعت خدایم

پیش او شهر بر خاک افتاد

لرزه بر زانوی تاک افتاد

بیدهای جنون دف نهادند

سروها صف به صف ایستادند

عشق و در شهر آهنگ ترمیم

شهر و بر خاک زانوی تسلیم

دیده در اشک و آواز خندان

شهر سرتاسر آیینه بندان

مرد خنیاگری تار می زد

باد در کوچه ها جار می زد

عشق در باغ ها گشت جاری

رنگ پرپر زد و شد قناری

عشق را قصه ای آتشین گفت

رو بدان شهر کرد و چنین گفت

کوله بار جوانی به دوش، آه

پیرمرد شقایق فروش، آه

خفته در تورها و زری ها

آه مادربزرگ پری ها

قصه کودکی های خاموش

دختر کوچک اطلسی پوش

عاشق دشت های امید، آه

دختر اسب های سپید، آه

ای کنار گذرها نشسته

فالگیران پیر و شکسته

ناشناس نحیف و خمیده

چادر کهنه بیر سر کشیده

ناجی رسته از نانجیبی

فاتح جنگ های صلیبی

ای تو در معبد شب نشسته

مرد ناقوس های شکسته

آه یک شنبه ها با تو مأنوس

روشنای کلیسای فانوس

خادم مسجد سادگی ها

ای اذان گوی دلدادگی ها

ای شب جمعه ات نذر غربت

ای دل ات خاک بی بذر غربت

ای دل ات آیه های کریمه

مثل دریای موسی دو نیمه

صوفی ای صوفی فانی من

آه، بودای نورانی من

ای بر آمال خود خط کشیده

عشق های ریاضت کشیده  * 

زندگی چیست؟ دیوار بودن؟

یا که بر خویش اوار بودن؟

یا هوس دادن و دل خریدن؟

یا که دل بستن و دل بریدن؟

گرچه گفتند بودن چنین است

معنی زندگانی همین است **

زندگی یعنی آزاد بودن

بی تفاوت تر از باد بودن

زندگی یعنی آسودگی ها

لذت عشق و بیهودگی ها

گرچه کفتند و گفتند و گفتند

عاقبت خسته در خاک خفتند

زندگی چیست؟ دیوار بودن؟

یا که بر خویش آوار بودن؟

زندگی یعنی آیینه باشی

دست هایی پر از پینه باشی

خسته از بودن خود نگردی

رنج فرسودن خود نگردی

یعنی از گریه پرپر شوی تو

دسته دسته کبوتر شوی تو

با شب و عشق مأنوس گردی

تا هم احساس فانوس گردی

باغ ها را بهاری ببینی

زاغ ها را قناری ببینی

در خود آن قدرها گم نگردی

شاد از رنج مردم نگردی

رازها در دلم خفته دارم

گفتم و باز ناگفته دارم

زندگی غیر عاشق شدن نیست

عشق غیر از شقایق شدن نیست

 

* اشکال قافیه تعمدی ست

** این بیت و دو تای بعدی با لحنی تمسخرآمیز خوانده می شوند

نظرات 4 + ارسال نظر
بارون پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:11 ب.ظ http://man-o-baroon.blogsky.com

سلام مرسی سر زدی.ببخشیدها یه نظر: این همه طولانی نوشتن اونم تو زمینه ای با اینهمه تیرگی انقدر خواننده رو خسته میکنه که ... بازم معذرت. موفق باشی.

بی اسم پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ب.ظ http://bii-esm.skyblog.com

ممنونم که به من سر زدی
خوشحال میشم باز هم به من سر بزنی

امیر دهنوی جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:54 ق.ظ http://www.linknegar.com

سلام. دوست عزیزم خوشحالم که وبلاگی پربار دارید. از طرف سایت لینک نگار دات کام مزاحمتون میشم. تو این سایت سیستمی کاملا هوشمند طراحی کردیم که با توجه به پارامترهای کاملا عادلانه که از گوگل دریافت می کند تعداد بازدید شما را دریافت کرده و در گوگل و موتورهای جستجوی دیگه مثل یاهو ثبت می کنه. بنابراین هم مطالبتان در سایت ثبت می شود و هم در گوگل ایندکس میشود و هم اینکه تو کلی وبلاگ دیگه هم به نمایش در میاد حسن این کارم اینه که بازدیدتون بیشتر می شه و می تونین سایت پربازدهی رو مدیریت کنید. شما می تونید به هنگام آپ دیت وبلاگ خود لینک مطلب جدید رو تو لینک باکس قرار بدید تا در مدت زمان کمتری مطلبتون بازدید مورد نظرشو بگیره. برای ورود به جمع ما کافیه ثبت نام کنید و کد لینک باکس رو تو قالبتون قرار بدبد و بعدش لینکهاتون رو ثبت کنید. یه خواهش دیگه داریم اونم این که برای ثبت نام از اینترنت اکسپلور استفاده نکنید و از مرور گرهای دیگه ای مثل فایر فاکس، نت اسکیپ و ... استفاده کنید تا ثبت نام دقیق انجام بشه. قبل از ارسال لینک قوانین رو مطالعه بکنید و توجه داشته باشید که در صورت استفاده از یک لینک در زمان های مختلف سیستم به صورت هوشمند شما را حذف کرده و عضویت تان ملغی خواهد شد. اگر به مشکل برخوردین با ای دی ما تماس بگیرین تا کمکتون کنیم. http://linknegar.com

saz یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:45 ب.ظ http://zoeram.blogsky.com

salam
khobi
webloge kheili zibaei dari
in matlabet ham vaghean zibast
bazam behem sar bezan
bye`

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد