دراز می کشین روبروی هم، صورت به صورت، سرشو میذاری روی شونه‌ت، یکمی پایین تر از گودی گردن، یه جوری که دستتو که یکمی خم کنی بتونی راحته راحت با موهاش بازی کنی، با اون دستت با موهاش باید بازی کنی که از زیر گردنش رد کردی، اون یکی دستت رو هم حلقه می کنی دور کمرش ...
دست تو ٬ سرده سرد ... تن اون ... داغه داغ ..
حالا هر دوتاتون چشماتون رو آروم روی هم میذارید، فشار نمیدین پلکاتونو به هم ها، فقط یواش روهم بذار پلکتو، آروم ببند چشماتو ... حالا دستتو آروم روی کمرش حرکت میدی، با کف دست، نرمه نرم، بدون فشار و اصطکاک، یه جور غلغلک نرم، خوب؟ بعد کم کم به جای کف دست با بند اول انگشتات، حالا کم کم به جای بند اول انگشتات با نوک ناخنات، فشار ندی ها، نرم حرکت کن، بدون خراش و درد، آرومه آرومه، عین حرکت یه نسیم سرد روی یه تن داغ ..
بعد حالا با موهاش بازی کن، اول با موهای پشت گردنش فقط بازی کن، موهاش بلند شده یکمی دیگه، مگه نه ؟ موهاش بین انگشتات میاد، آروم یکمی انگشتاتو از هم باز کن و بین موهاش حرکت بده، می بینی یکمی از موهای بازیگوششو که بین انگتشتات میان و میرن و غلغلکت میدن؟ کم کم محکم تر ناز می کنی، مگه نه؟ چون هی هر لحظه ای که میگذره می‌بینی که محکمتر دوستش داری، برای همین محکمتر می کشیش طرف خودت، تنگ تر بغلش می کنی .. محکمتر نازش می کنی .. تا که بفهمه چقدر محکم دوستش داری که ..
بعد
حالا تو با نوک دماغت، اونم با نوک دماغش .. با چشمای بسته، با دو تا دست سرکش که روی همه ی تنش داره می لغزه و حرکت می کنه، خوب؟ با نوک دماغت شروع می کنی به حرکت روی گونه هاش، یه حرکت نرم، یه لغزش آروم، اول روی گونه هاش حرکت می کنی، نوک دماغت گونه هاشو لمس می کنه، نوک دماغش گونه هاتو لمس می کنه، بعد از یکمی حالا نوک دماغاتون رو آروم میزنین به هم، شروع می کنین انگاری با هم بازی کردن، با یه لبخند آروم و پر از رضایت، پر از دوست داشتن، پر از یه لذت عمیق، تا ته ته روحتون، همینطوری نوک دماغاتون با هم بازی می کنه ٬ هی بالا .. پایین .. چپ .. راست .. محکم .. آروم .. غلغلک .. فشار ..
بعد وسط بازیتون، وسط لمس نوک دماغتون، وسط اون غلغلک و تماسای لطیف .. یه دفه یه لبی میخوره به یه لب دیگه، توی یه کسر خیلی کوچیک از یه ثانیه، یه تماس خیلی خیلی کوتاه، از روی تصادف، وسط یه بازیه بچگونه‌ی قشنگ ٬ بعد ...
انگاری یهویی یه ردی از لبت شروع میشه و میره تو همه ی تنت پخش میشه، هنو دارین با نوک دماختون با هم بازی می کنین، ولی کم کم این تماسای تصادفی، تکرار میشه، هر دفعه هم فقط یه لحظه‌ی خیلی کوتاهِ کوچولو ، انگار که میخواد بگه که به خدا این جدی جدی فقط تصادفه، من که نمیخوام ازت لب بگیرم، فقط یه بازی، باشه؟ بعد .. بعد از چند بار تکرار، وقتی که دوباره یکی از همین تصادفا برای بار چندم پیش میاد، دیگه بازی یادتون میره که ، از یاد جفتتون میره ، حالا دیگه نوک دماغا نیستن که قراره بازی کنن، دیگه بازی اونجوری عین قبلناش هم بچگونه نیست .. حالا بزرگ میشین ، نه خیلی بزرگا ، فقط اونقدر بزرگ که بفهمین دوست داشتن خیلی شیرینه ، درست عین اون لب داغی که آلان میخوای ببوسیش ...

اولش آرومه آروم، با نوک دندونات لبشو میگیری و آروم ول می کنی و دوباره و دوباره و دوباره، آروم زبونتو میزنی به نوک زبونش، آروم میکشیش روی لب بالا و پایینش یکمی نمناکشون میکنی، یکمی فقط ها، یکمیه کوچیک، بعد آروم روی دندوناش، الآن اولشه، ففقط میخوای بهش بگی که هی، یکی دیگه اینجاست، فعلا میخوای آشنا بشه لبهای تو با لبای اون .. همینطوری آروم میرید جلو، الآن فقط آشناییه، شیرینیشو نچشیدی ...
بعد آشنایی تموم میشه
حالا می بوسیش 

بعدشم اینجاهاشو دیگه تعریف نمی کنم که ٬ اگه بگم که همه ی قشنگیه بوسیدنو کشتم ٬ خیلی شخصیه، لذتشو بایدخودت کشف کنی، به شیوه ی خودت

نظرات 9 + ارسال نظر
محمد دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:42 ب.ظ http://www.mozhgan.blogsky.com

سلام

خسته نباشی دوست گلم

وب جالبی داری

با آخرین اثر داریوش عزیز به نام --- سراب رد پای تو --- آپم

حتما بیا

منتظرم


موفق و پیروز

صبا و پرهام سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:20 ق.ظ http://anymoanyma.blogsky.com/

سلام

هم مطلبت رو گذاشتم

هم لینکت رو

ممنونم دوست عزیز

فاطمه سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:58 ق.ظ http://tzrznehaye-deltangi.blogsky.com

خیلی قشنگ بود ..
حسش کردم
منم ممنون که بهم سر زدی عزیزم.

علی سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:39 ب.ظ

سلام
مرسی که به بلاگ من سر زدید
ممنون که ار بلاگ من تعریف کردید
اگه مایلید id منو add کنید

جاویدان پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:35 ب.ظ http://jaavidaan.blogsky.com/

و چه گرم و پر احساس ...

جاویدان پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:38 ب.ظ http://jaavidaan.blogsky.com/

من عاشق مهربون بازی ام !! :)

تموم مطلبی که نوشتی رو خط به خط.. کلمه به کلمه.. حس کردم.. درک کردم !

اما .. . . .

من و تو سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ق.ظ http://www.bibahoone.blogsky.com

خیلی باحال بود من که حسابی رفتم تو حس ولی هیچ کس نبود به قول جاویدان از این مهربون بازیا باهاش بکنم

من و تو یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:42 ب.ظ http://www.bibahoone.blogsky.com

بابا تا آخرش برو دیگه تو خماریمون نذار

مهدی پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:10 ب.ظ http://dibacheh.blogsky.com

سلام من هم مشهدی ام
مهندس کشاورزیم
۲۹ ساله
با رنگ مشکی برای وب میونه خوبی ندارم
سعی میکنم مطالبتو بخونم
به وبلاگ من بیا نظر بده خوشحال میشم
مقاله بازنویسی یک رویا رو بخون و حتما نظر بده
می بوسمت !
البته با اجازه بابات!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد