Nights in white satin,
Never reaching the end,
Letters Ive written,
Never meaning to send.

Beauty I'd always missed
With these eyes before,
Just what the truth is
I cant say anymore.

cause I love you,
Yes, I love you,
Oh, how, I love you.

Gazing at people,
Some hand in hand,
Just what I'm going thru
They can understand.

Some try to tell me
Thoughts they cannot defend,
Just what you want to be
You will be in the end,

And I love you,
Yes, I love you,
Oh, how, I love you.
Oh, how, I love you.

Nights in white satin,
Never reaching the end,
Letters Ive written,
Never meaning to send.

Beauty I'd always missed
With these eyes before,
Just what the truth is
I cant say anymore.

cause I love you,
Yes, I love you,
Oh, how, I love you.
Oh, how, I love you.

cause I love you,
Yes, I love you,
Oh, how, I love you.
Oh, how, I love you
 

تولدت مبارک عزیزمم.. دلم هوارتاااااا.. بوسه .. هدیه.. میخواست واست اما...

 

پنجره ی خیس

 

هیچ ندارم که به نامت کنم

نه اسمان و

نه شعر و

نه حتی پری

که از سینه ی گنجشک خوابهای کودکی ام

                                                   کنده بودم.

جیبهای کهنه را می کاوم

سوراخها و خاطرات...:

"کمی خرده نان و چند دانه کشمش سبز

ویک کف دست  حرف تازه"

که این هم

سهم پرندگان کوچه پاییز.

باشد که

"درخت را اگر به حال خودش بگذاری

بوی شبهای بارانی را

قبل از همه ی ما

خواهد شنید.

آن وقت دیگر

یک پیاله چای به نام تو

و

یک نخ سیگار برای من

و

فرزانگی پنجره ی خیس

که باد های بیگانه را

راه نمی دهد

م ا ر ی ه  خودتو می بخشی ! ؟..

 

 گاهی اوقات
احتیاج به یه آدمی داری٬
یه دوستی٬
که واسته روبه‌روت
محکم توی چشمات رو نگات کنه
و بزنه تو گوشت
که تو٬ صورتت خم شه و دستت رو بذاری روی گونه‌ت و دوباره نگاش کنی
ببینی که خشمگینه٬
ببینی که از دستت عصبانیه
توی اخم صورتش ببینی که دوستت داره
ببینی که دوستته.
که نگاش کنی٬ همون‌جوری که دستت روی صورتیه که اون بهش کشیده زده٬
که بهت بگه « تو چته؟ بسه٬ به خودت بیا .. تو چته .. »
که سرت فریاد بکشه ..
که تو یه هو بلرزی٬
که بری بغلش٬
که بغلت کنه٬
همون دستی که کوبید تو صورتت رو بذاره رو سرت٬ توی موهات٬
که سرت رو فشار بده توی گودی‌ شونش٬
که تو چشمات رو ببندی٬
روی شونه‌ش گریه کنی٬
بلزی٬
و با خودت فکر کنی که « تو واقعاً چته .. »

...

اگه میدیدمت منم٬
هر روز سال ازت یه عکس میگرفتم
روز آخر٬
که داریم خداحافظی میکنیم
یه قاب عکس بهت میدادم
که توش یه عالمه عکس توست
کوچولو کوچولو٬
کنار هم
یه سالی که نگاه کرده‌بودمت از پشت دوربین رو بهت واسه خداحافظی کادو میدادم.
 
 
... 
 
 
« دیدی یه دسته آدم میرن کنار دریا ٬ هرکدوم اندازه‌ی قدر و توان و وسع و تجربه‌شون از اون برمی‌دارند ؛ یکی نگاه می‌کنه ٬ یکی شنا میکنه ٬ یکی غرق میشه ٬ یکی گوش میکنه ٬ یکی برمیگرده ... که در آن لحظه‌ی در آستانه هر کس هر چه از قبل اندوخته و با خود آورده همان با خود دارد و هیچ کس فرصت آموختن جدید نخواهد داشت .. هر چه آورده‌ای باید رو کنی ... و این آستانه‌است ... » نه ؛ اگر دیروز این بود امروز نیست ... آستانه یک لحظه است به اندازه‌ی همیشه .. و همواره .. و تا قبل .. و تا بودن .. میدانی ٬ انسان‌ها تا نمیرند نمیفهمند که مرده یعنی چه .. می‌دانی ٬ ما آدم‌ها بعد از مرگ میفهمیم زندگی یعنی چه .. می‌دانی ٬ ما ... بعد از آستانه‌ خواهیم دانست داوری در کار نیست ...
« موج دریا آنقدر بلند است که از سینه‌ی دریا میکند و از سر هر چه من و توی ایستاده است میگذرد و هر دو بودن را خیس میکند .. هر دو ایستادن را ٬ هر دو نبودن را .. و هر دو سکوت را میشکند .. و آن موج که آرام در سینه‌ی ساحل می‌شکند و ماسه‌های زیر پای من و تو را می‌لرزاند و می‌لغزاند و با خود به دریا میبرد .. میبینی ؟ ماسه ها سبکند .. ماسه‌ها نایستاده‌اند .. ماسه‌ها نیستند .. ولی این ماسه‌ها هستند که در پایان در سینه‌ی دریا زنده می‌مانند ... میدانی ؟ ماسه‌ها در آستانه اند .. من و تو فقط خیس مانده ایم . »
و ناگهان دستی صورتی بر پشتت میزند که ... غصه نخور .. نوبت تو هم میشه ... ماشین وقتی که خرابه اگه بترسی خاموش میشه ٬ اگه نترسی دیگه خاموش نمیشه ٬ اینو دوست داشتنی‌ترین مکانیک‌ دنیا به ما یاد داد ... و خود فراموش کرد ... شاید برای همیشه باید تاوان داد . تاوان ترس ؟ تاوان ایستادن ؟ تاوان بودن ...

و شاید تاوان نبودن٬ نایستادن٬ ندیدن ...
و شاید تاوان انتظار٬
و شاید تاوان تردید.
 
...
 
 
و آغوشت٬
اندک جائی برای زیستن ...
اندک جائی برای مردن ...
 دلم تنگ شده.
خیلی.
صبحونه می‌خوام.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
shima یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 04:39 ب.ظ

وای که چقدر فوق العاده می نویسی
زود به زود آپدیت کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد