Remember when you were young,
You shone like the sun.
Shine on you crazy diamond.
Now there's a look in your eyes,
Like black holes in the sky.
Shine on you crazy diamond.
You were caught on the crossfire
Of childhood and stardom,
Blown on the steel breeze.
Come on you target
For faraway laughter,
Come on you stranger,
You legend, you martyr, and shine!

You reached for the secret too soon,
You cried for the moon.
Shine on you crazy diamond.
Threatened by shadows at night,
And exposed in the light.
Shine on you crazy diamond.
Well you wore out your welcome
With random precision,
Rode on the steel breeze.
Come on you raver,
You seer of visions,
Come on you painter,
You piper, you prisoner, and shine!

Nobody knows where you are,
How near or how far.
Shine on you crazy diamond.
Pile on many more layers
And I'll be joining you there.
Shine on you crazy diamond.
And we'll bask in the shadow
Of yesterday's triumph,
Sail on the steel breeze.
Come on you boy child,
You winner and loser,
Come on you miner
For truth and delusion, and shine!


...

بیتابم
و منتظر

منتظر یک اتفاق ..
با بوی تلخ نبودن.

شعری می‌سرایم٬
کتابی را میبندم٬
و روایتی که تمام می‌شود ..
و توئی که پیر میشوی ..

« من را فریب باش ... آرام کن .. »

...

نیستی، نبودی، نباش

کجایی مرد؟ نیستی. اصلا انگار هیچ وقت نبوده ای. یعنی اگر هم بودی من که دیگر یادم نیست چگونه بودی و چرا بودی و چه بودی. حالا خبری نیست، دزدی که نکرده ای، فقط بی معرفتی. آن هم که جدید نیست. بیا بنشین برایت از نبودنت بگویم. نبودنت هم دنیایی بود.

از کجا شروع کنم؟ از گرگ؟ از باران؟ از شراب شاتوت؟ وای اگر بخواهم همهء نبودنهایت را بگویم هزار سال طول می کشد. بگذار از سقف شروع کنم که سوراخ شده است. درست مثل قدیم ترها که هر شب روی تخت طاقباز دراز می کشیدی و چشمانت را می دوختی به ستاره های آسمانی که بالای سقف بود. یادت هست بعد از چند ساعت جای نگاهت روی سقف سوراخ می شد؟ از همان شبی شروع شد که نبودی تا گرگ را ببینی. صبح یکی از همان روزهای اولی که نبودی گرگ سفیدی بین در خانه و در ماشین ایستاد و زل زد به تویی که نبودی. فکر می کنی از خودم می سازم، ولی باور کن، اگر بودی می دیدی که چشمهای سفیدش را چگونه به جای خالی چشمهایت دوخته بود. اگر بودی شاید زبانش را می فهمیدی. آمده بود چیزی بگوید و برود. نبودی تا حرفهایش را بشنوی.

از همان روزی که گرگ آمد و نبودی کار حفاری سقف اتاق شروع شد. تلفن زنگ می زد و نبودی. نامه می آمد و نبودی. جای خالی نگاهت روی سقف سبز شده بود؛ سبزی گلدانی که روی پاگرد پله ها گذاشته بودی سیاه شد و سیاهی شبهایی که نبودی آنقدر کمرنگ شد که درخشش نور ماه و ستاره های ریزش اصلا به نظر نمی آمد. آنقدر نبودی که آسمان هم صدایش درآمد. باران بارید. باران. باران. باران. آنقدر بارید تا یک روز ماشینی که پشت آن نشسته بودی بدون تعارف سه دور دور خودش چرخید. شاید اگر بودی می مردی، ولی باز هم نبودی و زنده ماندی. عصر همان روزی که نبودی و نمردی حلزونهای زیادی مردند. آخر می دانی، باران بند آمده بود و هوا هوای رفتن بود. نبودی تا مواظب باشی آدمهایی که بعد از باران راه می روند آنقدر حلزونها را زیر قدمهای سنگینشان لگد نکنند. نبودی. نبودی. نبودی و تمام حلزونها همان شب مردند.

راستی چند روز قبل که هنوز هم نبودی عشق تمام شد. نبودی تا از خودت دفاع کنی. می گفتند دروغ گفته ای. نبودی. می گفتند قولت را شکسته ای. نبودی. گفتند وقتی که آمدی اگر حرفی داشتی باید دنبالشان بروی. نبودی و دنبالشان هم نرفتی. خودشان درش را بستند و گفتند دیگر تمام شد. نبودی تا تمام شدن عشقت را ببینی. از روز بعد هم به جای عشق شمشیر می فروشند. نبودی تا شمشیرها را بخری. خوب می برند. همه را بریدند و دوختند و نبودی.

امشب هم که نبودی به افتخارت شراب شاتوت آماده بود. نبودی تا مست کنی و دیگر در این دنیا نباشی. نبودی تا خسته نباشی. نبودی تا بودنت را جشن بگیری. اگر بودی هم آنقدر از این دورانی که نبودی خسته بودی که حتی نمی توانستی لیوان شراب را به دستت بگیری. نبودی تا تمام شیشه زا خودت تمام کنی. نبودی. نبودی. نبودی. نیستی. آنقدر نبودی که هر چقدر هم قسم بخوری هیچ کس باور نمی کند که بودی فقط اینجا نبودی. آنقدر نبودی که دیگر هیچ کس باور نمی کند که همان گرگ سفید را با چشمان خودت دیدی که با چشمانش حرف می زد و آنقدر با صدای خرد شدن هر صد هزار حلزون زیر پای عابران بعد از باران زجر کشیدی که تصمیم گرفتی آنقدر بعد از باران قدم نزنی تا بمیری.

نبودی. باران. نبودی. گرگ. نبودی. باران. نبودی. نیستی. دیگر مثل قدیمتر ها نیستی. دیگر خودت نیستی. نبودن راحت تر است. من هم نیستم. باز هم نباش. وقتی که نیستی دروغ هم نیست. کسی را هم آزار نمی دهی. نباش. دیگر هیچ وقت خودت نباش، تا روزی که دلیلی برای بودن پیدا کنی. مواظب نبودنت باش.

 

نظرات 3 + ارسال نظر
nima سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:20 ق.ظ

dige harfi nist vase goftan aliye azizam

نواب چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:42 ب.ظ

کاش در دیدن هر چیز کمی کج بودیم تا ببینیم کجیه عمر کم یک گل را

[ بدون نام ] سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:41 ق.ظ http://haj-ali-perspolisi.blogsky.com

منتظر حضور شما


_______xxxxxx____________xxxxxx
______xxxxxxxxxxx______xxxxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxx___xxxxxxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxxxx_xxxxxxxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
______xxxxxxxxxx پرسپولیسxxxxxxxxx
_______xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
_________xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
____________xxxxxxxxxxxxxxxxx
_______________xxxxxxxxxxxx
_________________xxxxxxxxx
__________________xxxxx
___________________xxxx
___________________xxx
__________________xx
_________________x
_______________x

ممنون. واسه تبادل لینک خبرم کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد