پیرتر از آنم که بتوانم دوباره متولد شوم...

...

 

...

فکرش رو بکن
۲۵ سال دیگه ٬
روی مبل خونه‌ت که هیچ کدوم اتاقاش هم رنگ آبی و نقش موج نداره نشستی
ابروهات هم سفید شده
کلی هم چین و چروک رو پیشونیته
نفست هم به زور در میاد
۵ دقیقه‌ای میشه که داری فکر میکنی و به اون نقطه‌ی تاریک و خیلی دور نگاه میکنی
آره فقط ۵ دقیقه‌شده
ولی
دخترت میاد بدون اینکه هیچی بگه گونه‌ی سفت و زبرت رو بوس میکنه و خودش رو تو بغلت فشار میده
و تو تازه میفهمی که صورتت خیس شده
و چشمات رو میبندی
و آروم به هم فشار میدی ش ی و ا
 
...
 
خیلی بده که صدای آدما رو وقتی عوض میشه بفهمی. خیلی.
 
...
 
فرض میکنیم
فقط فرض میکنیم
که به اتفاقی بیفته
فقط فرض
.
.
نه ٬ نه ٬ نه ٬ نــــــــــــــه
 
...
 
دیدی بعضی وقتا آدم لال میشه؟ فقط لال . لالِ لالِ لال ...
 
...
 
دیدی؟
فقط صدای باد میومد
با سوزی که سیلی میزد تو صورتش
کی میدونه دختره واسه چی بغض کرده بود
واسه دستش رو مشت کرده بود تو جیبش و خودش رو مچاله کرده بود
کی میدونه واسه چی هیچ کس تو خیابون نبود و فقط صدای باد میومد
کی میدونه واسه چی؟
 
...
 
۲۵ سال رو تو ۵ دقیقه خلاصه میکنی. دور و برت رو نگاه میکنی. هیچ کس نیست که اون ۵ دقیقه رو برات تا همیشه ادامه بده.
تو اشتباه کردی ... فقط به اندازه‌ی چند دقیقه. و هیچ‌وقت جرأت نمیکنی که اشتباهت رو جبران کنی ٬‌ حتی اگه وقتش رو هم داشته باشی.
 
...
 
مهم نیست چقدر همدیگه رو دوست داشته باشین. مهم اینه که معنی بغل کردن رو بفهمین و بهش احتیاج داشته باشید.
 
...
خب
ما ۲۵ سال زندگی کردیم
بیست و پنج ساله شدیم
فکر کن
به بیست و پنج سالی که گذشت
هرچه قدر که میتونی فکر کن
همه‌شو
اصلاً بشین از اولش تا حالا رو مرور کن
خب ؟
.
.
.
تموم شد؟ چند دقیقه شد فکر کردنت؟
تمام این فیلمه که اومد جلو چشمت و رد شد چند دقیقه طول کشید ؟
پنج ؟ ده ؟ چند ؟
هان ؟ بگو .. چند دقیقه طول کشید ؟
.
.
.
تمام ۲۵ سال بعد
همین چند دقیقه‌ست
فقط.
۲۵ سال دیگه میشینی
به تمام این روزا
که مثل قرن ازت میگذره فکر میکنی
و تمام فکر کردنت
بیشتر از ۲۵ دقیقه طول نمیکشه


میفهمی این یعنی چی؟
 
...
از این آدم پیرا که تو قصه ها هستن .. از اینا که میان و تو ستاره ها میگردن و ستاره‌ی تو رو وقتی به دنیا میای از تو این‌همه ستاره‌ی تو آسمون پیدا میکنن و میگن آخرت چی میشه ... از این آدماممه ... ازینا میخوام که بیاد توی همه ستاره ها بگرده بعدش بهم بگه که آخرم چی میشه ... ستاره‌ی خودم رو میخوام. کو ؟
 
...
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود .
یه روز ، یه بچه کفشدوزکی تو یه جنگل بزرگ گم شده بود . بعد این بچه کفشدوزکه ، نشسته بود یه جایی زیر یه درخت بزرگ ، همین طوری که از ترس می لرزید ، به کوه اون ور جنگل زل زده بود و با خودش زیر لب می گفت ؛ از جنگل رد می شم .. از کوه رد می شم .. از دشت رد می شم ، از رود رد می شم .. بعد می رسم به خونمون ... آره بعدش می رسم به خونمون ..
همین دیگه . قصه ی ما به سر رسید . کلاغه به خونش نرسید
 
...
 
دیدید بعضی وقتا، خدا برای اینکه به آدم قدرتش را نشان بده، آدم را مجبور میکنه از میدان هفت تیر با یه اشتباه کوچک به جای اینکه بره کریمخان
بعد ولی عصر بیفته تو مدرس، بعد همت، بعد... یه اشتباه دیگه آدم را مجبور کنه که بره فضل ا... بعد جلال و بعد... اونور خیابون...
یکی را ببینه که منتظر تاکسیه!
بعد آدم می فهمه که خدا با دقت 2 ثانیه براش برنامه ریزی کرده، چون اونور چهارراه که میرسه...
دیگه کسی منتظر تاکسی نیست!
 
...
دیدی این زندانیا که یکی میاد ملاقاتشون
بعدش باید از پشت شیشه با آیفون با هم حرف بزنن ؟
همدیگه رو از پشت شیشه نیگا میکنن ٬ از توی آیفن با هم حرف میزنن
همه چی از پشت شیشه
همه چی از پشت آیفون
بعدش دیدی
بعضیا شیشه رو هم ندارن
دیوار دارن
یا حتی دیوارم ندارن
فاصله دارن
دیدی؟
 
...
 
 
شاید
تنهایی هم
قشنگ باشه
زیاد
...
 
به همین سادگی
یه روز نگران میشی
زنگ میزنی
نیست
هی زنگ میزنی
تا یکی رو بالاخره پیدا میکنی که بهت میگه دوماهه مرده.
به همین سادگی
یکی اون ور دنیا میمیره
یکی که تو یه روزی هر روز تو کوچه باهاش بازی میکردی
یکی که ..
یکی.
تصادف میکنه
میمیره
مثل هزار نفری که هر کدوم یه گوشه‌ی دنیا هر دقیقه می‌میرن
به همین سادگی
به همین سادگی
به همین سادگی
و تو هی فکر میکنی
به همین سادگش
همین.
 
...
 
کاش ایمانم رو از دست نداده بودم . نه؟
 

 

Speak to me
For I have seen
Your waning smile
Your scars concealed
So far from home, do you know you're not alone

Sleep tonight
Sweet summerlight

Scattered yesterdays, the past is far away
How fast time passed by
The transience of life

Those wasted moments won't return
And we will never feel again

Beyond my dreams
Ever with me
You flash before my eyes, a final fading sigh

But the sun will (always) rise
And tears will dry

Of all that is to come, the dream has just begun
And time is speeding by

The transience of life
Those wasted moments won't return
And we will never feel again

...

دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو دروغگو
 
...
 

هر بار زجر که میکشی ٬ له میشی ٬ با خودت میگی این آخرین دفعه‌ست ٬ نمیذارم برگرده ٬ یه روزم نوبت من میشه ٬ یه روزم دوباره تو باید تصمیم بگیری ٬ یه روزم دوباره نوبت تو میشه ...
هر بار
وقتی که اون روز میاد
وقتی صداش رو میشنوی ٬
لی میشی ٬
همه چیز یادت میره
همه چیز.
غیر از جای یه زخم
همه چی .
و هر بار ٬
از نو.
 
...
دیدی ، ناخوداگاهت هی فلاش بک میزنه
هی
هی
هی
 
...

 

دیشب خوابتو دیدم
آسمون شب بود ٬ اما ستاره‌های عجیبی داشت و ابرای عجیب‌تری
نمیتونم درست بگم چه شکلی بود ٬ شب که بود٬ نور ماه ریخته بود تو آسمون روی ابرا یه اطلس درست کرده بود ٬ بعد روی اون اطلس ستاره‌ها منجق دوزی شده بودن انگاری .
سه تا ستاره‌ی «کمربند شکاری» یه جور جالبی چشمک‌ می‌زدن ٬
من
سبک بودم
خیلی.
همممممم ... به همه میگفتم نگاه کنین آسمونو .. نگاه کنین ...
ولی
همه به‌هم میگفتن هیچی تو آسمون نیست !‌ من اصرار می‌کردم که .. نگاه کنین ٬ اونجا ٬ اون بالا ٬ تو آسمون ... اونها اصرار میکردن که هیچی توش نیست ...
ول کردم برم ٬
تو رو دیدم
نشسته بودی
پاهاتو هم دراز کرده بودی
اومدم زانو زدم جلوت
گریه‌م گرفته بود
بغض ٬ از اون تلخا ..
از اونا که توشون یه التماسی هست
گفتم اونا نمی‌بینن ... اونا میگن نیست
و نگات کردم
میدونی چه جوری نه ؟ التماست کردم . تو نگاه منو بلدی نه ؟
دستمو گرفتی
خم شدی به جلو
من‌هم تو گریه لبخند زدم به نگاهت
آروم
لبخند خیس آروم
بعد اومدم باهات روبوسی کنم
شاید روبوسی سال نو
سمت راست صورت همو بوسیدیم
سمت چپ صورتت رو که خواستم ببوسم ٬ تو زیر گلوم رو بوسیدی
من موهات رو گرفتم
سرم رو برم عقب
یه کم
اونقدر که نفسام هنوز تو صورتت بود
نگاهت کردم
نگاهم کردی
واقعی
 
...
 
تو خواب عاشق بودم ، اونم نه از دور .. از نزدیک نزدیک نزدیک.
...
 
من یه خیابون میخوام
که کفش خاک و سنگریزه باشه، اون مدلی که موقعه راه رفتن زیر کفشات قرچ قرچ صدا بده
دو طرف خیابونه پر از درختای بلند باشه، اونقدر بلند که ستیه کنند همه ی راهو
خیابونه باید هیچوقت تموم نشه، هر جقدرم من توش برم جلو بازم به تهش نرسم، باید تهش توی ابرا گم شده باشه
قبل از اینکه من شروع کنم به راه رفتن یه بارونی هم اومده باشه و زودی قطع شده باشه، فقط در این حد که بوی خاک بلند بشه، یه کمی فقط، که زمین هم گل نشده باشه
موقعه راه رفتنه من نباید بارون بیاد ها
من تنها دارم راه میرم، تنهای تنها
هیچ جا را هم نگاه نمی کنم موقعه راه رفتنم، دارم تو خودم فکر می کنم
هوا یکمی خنک شده، یکمب فقط ها نه بیشتر، اونقدر باید خنک باشه که من یه کت نازک کلاهدار تنم کرده باشم و دستامم این مدلی کرده باشم توی این جیبی که جلوشه، درست کنار زیپ، یکی سمت زاست جیب و یکی هم سمت چپش، کلاهه هم افتاده پشتم سرم نذاشتمش
من فقط راه میرم
خیلی راه میرم
خیلی زیاد
اونقدر که خیلی خسته بشم
وسط راه، روی زمین، توی خاک و برگ دراز بکشم و خوابم بره
بعد پاییز بشه و برگا دونه دونه از درختای بالای سرم بیافتن روی من
بعد من زیر یه لایه ی کلفت از برگ گم میشم
همین ٬ تمام.
 


نظرات 1 + ارسال نظر
نواب یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:24 ب.ظ

خواستم جمعه تولدت رو تبریک بگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد