بر خیز 
شب نیم سوخته 
تو را می خوا ند 
برگهای خشک اقاقی را لگد کن 
بروـ آسوده باش 
کسی به لرزش شمع و راه نیم تمام 
خیره نمانده است 
قدمها می دانندکه نباید رفت 
اما مگر انتهای مسیر آنجا نیست 
به غیر از موشها  
تو تنها اسطوره ی انسانی آن خانه ای 
موشها همه چیز را می جوند 
حتی زورق خیالی افکارت را 
اما سخت نگیر 
در این نزدیکها هیچ دریایی اجازه آبی شدن 
ندارد 
شانه ها سنگین اند 
و در قفل است 
نترس هل بده 
اینجا کلید معنا یی ندارد 
چیزی برای دیدن نیست 
دنبال کبریت نگرد 
این ویرانه با خورشید هم روشن نخواهد شد 
سکوت تنها مهمان این خانه

و غرور لهیده از انتظاری پوچ 
نبض تصور این آشفتگی است 
و تیغی زنگ زده از نگاه هر شبانه ات آنجا 
جراتش را نداری 
بخواب 
تو در خواب هم قهرمان رویاهایت نخواهی بود.

نظرات 12 + ارسال نظر
هومن جمعه 27 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 10:47 ق.ظ

سلام...خوبی؟
خودت نوشتی سخت نگیر.....ننوشتی؟!...پس سخت نگیر

هومن جمعه 27 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 10:51 ق.ظ

سلام...خوبی؟
خودت نوشتی سخت نگیر.....ننوشتی؟!...پس سخت نگیر

مایا جمعه 27 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 01:39 ب.ظ

چقدر قشنگ قشنگ می نویسی سارا ...
شاد باشی

منم و یه دنیا تنها(فرامرز) جمعه 27 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 03:21 ب.ظ http://faramarzjoon.blogsky.com

سلا سارا ..نوشته زیبا بود ...ما همه میدانیم که روزی اشک هواخواه همان سکوت سر به مهری میشود ..که شاید باغ هم ندانست قصه پروانگی پروانه را ...قافیه ها همه خبر از حسرت میدهند ...بی خیال شب بیدار است و ما حیران تر از همیشه ...سارا جان دنیا تمامش تیره ..خود هم تیره کنیم هیچ نمی ماند ...پس برخیز خواب دیگر معنایی ندارد ....

نواب جمعه 27 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 05:50 ب.ظ

پاسخ هر پرسشی فقط عشق است پاسخ هر مشکلی فقط عشق است پاسخ همه بیماری‏ها فقط عشق است پاسخ هر دردی فقط عشق است پاسخ هر ترسی فقط عشق است عشق همواره تنها پاسخ است زیرا عشق تنها واقعیتی است که وجود دارد

عرفان جمعه 27 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 10:10 ب.ظ http://shadi_ghazalak@yahoo.com




سارا داری با خودت چیکار میکنی ؟؟؟؟؟
آخه موجود به این زیبایی حیف نیست پاشو سارا من یا حسین گفتنات شنیدم تو خود بهشتی جای دیگه دنبالش نگرد.
بسه دیگه بسه ـ قربون سارای فرشته ـ کاش مال من بود کاش....


به کدامین گناه مرا

به انتظار

محکوم می کنی ‏

قاضی سرنوشت من ،

نمی شود با طناب دار فراموشی ات

مرا بمیرانی؟

من رعشه های مرگ را

به تازیانه های انتظار

ترجیح می دهم .



آرش یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 10:58 ق.ظ http://arashk.blogsky.com

سلام سارا جان شعر زیبایی بود.به منم سر بزن.تابعد

عاشق یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 08:30 ب.ظ

salam khoobi ey val kheyl ghashng neveshti movafagh bashi ghanariii

رفـــــــــــــــــــــــــــوزه دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 08:37 ق.ظ http://partizanha.blogsky.com

وبلاگ خوبی
موفق باشی

سیاورشن دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 10:39 ق.ظ http://siavarshan.net.ms

سلام وبلاگ جالب و مطالب قشنگی داری . من از فرهنگ وهنر هرمزگان می نویسم . اگه سر بزنی ونظر بدی ممنون میشم

سینا سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:05 ق.ظ

ایمان چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 02:43 ب.ظ

برای تو از عشق نوشتم
نوشتم که وقتی صدای باران رو میشنوم یاد تو می افتم
کاش میشد با این صدای باران تو هم میومدی
تا مثل دو تا عاشق بریم زیر بارون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد