مردی که خود عصاره غم بود می رود

در هاله ای سیاه تر از دود می رود

مردی که جواب هزاران سوال بود

در امتحان چشم تو مردود می رود

در آرمان دیدن دریای پاک بود

چون کاه خشک هم سفر رود می رود

دستی تکان نداد کسی وقت رفتنش

با کوله باری خالی بدرود می رود

مردی که کوهسار امید بود 

  چون خاکی گور مرده و نابود می رود

www.majanart.com/k/blog/01.jpg